۱۳۹۰ خرداد ۲۴, سه‌شنبه

و باز هم . .

بازم اومدم تا یه شر و وری بنویسم  البته نه مثل قبل چون همچین چیز مارو چیز کردن که دیگه ، اصلاً ولش کن
 
ناگهان ديدم که دورافتاده ام از همرهانم
منانده با چشمان من دودي بجاي دودمانم
ناگهان آشفت کابوسي مرا از خواب کهفي
ديدم آوخ قرنها راه است از من تا زمانم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر